}

معرفی کتاب با دوستان پرستوک: مروری بر رمان «محوشدگی»

جان‌باختگانی که محو نمی‌شوند.

مروری بر رمان «محوشدگی» نوشته‌ی رها فرد
    

شلیک دو موشک به هواپیمای مسافربری اوکراین توسط سپاه نقطه‌ی عطفی شد در تاریخ مبارزات مردم ایران علیه جمهوری اسلامی. این قتل‌عام جمعی عصاره‌یی از تمام قتل‌های جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران‌اش بود. از زن حامله تا کودک و نوجوان و زن و مرد غیرنظامی در آن هواپیما بودند و ماکت و نمونه‌یی از جنایت چند دهه اشغال ایران. بی‌شک این جنایت شوم تاثیر شگرفی روی ادبیات و سینما و تآتر خواهد گذاشت تا کنون چند رمان‌گونه منتشر شده است که به نحوی موضوع آن همین جنایت است. اولین رمان توسط حامد اسماعیلیون منتشر شده به نام «در این خانه برف می‌بارد» با زیر تیتر «خاطرات یک بازمانده» حامد اسماعیلیون همسر خود «پریسا» و دخترش «ری‌را» را در این پرواز از دست داده بود. او که نویسنده‌ی قابلی بود بیست سال زندگی خودش و پریسا و ری‌را را نوشته است و لحظات نابی را تصویر کرده است که با چشمی اشکی و دلی‌هراسان خوانده خواهد شد. دیگری رمانی ست که توسط علیرضا قندچی نوشته شد به نام «من جا ماندم» قندچی همسرش فائزه فلسفی و دخترشان دُرسا و پسرشان پارسا را در این جنایت شوم از دست داد و او هم زندگی خانوادگی‌شان را رمان‌وار روایت کرده است.

رمان «محو شدگی» که توسط «رها فرد» نوشته شده است روایت عجیب و غریبی از این جنایت است. «رها فرد» ماجرای داستان خود را از ۲۰ سال بعد از فاجعه هواپیمایی روایت می‌کند البته این موضوع چند فصل که جلو برویم مشخص می‌شود. شخصیت اصلی زنی به نام «ویس» است که شاید نامش از منطومه عاشقانه‌ی «ویس و رامین» سروده فخرالدین اسعد گرگانی شاعر قرن پنجم هجری خورشیدی گرفته شده است. «ویس» بیست سال پیش همسرش علی و پسرش اشکان را از دست داده است و حالا پس از ۲۰ سال جرات می‌کند و به ایران آزاد شده برمی‌گردد، شاید برای این که بمیرد. بهمن عاشق زار او که پنجاه و دو سال است او را ندیده حالا به پیشواز او به فرودگاه آمده است. بیش از این داستان را شرح نمی‌دهم و کمی به مسایل تکنیکی داستان می‌پردازم.

رمان از نظر سبک ادبی خوب شروع می‌شود و وزین جلوه می‌کند. مثلا تضادهای حسی زیبایی در صفحات اولین رمان دیده می‌شود. «لبخند زد... شیرینی انگور دهانش را پر کرد... از ترشی‌اش لرزید نتوانست قورتش بدهد...» (صفحه‌ی ۱۴) مسلما انگور می‌تواند در حین این که «ترش» است «شیرین» هم باشد اما در این مورد چون با خُلق و خوی «ویس» سازگار است به دل می‌نشیند. اما گاه وقتی به پای احساسات انسان می‌رسیم این تضادهای حسی کار نمی‌کند.

مثلا در این جمله: «بهمن در حالی که با چشمان غضبناک و غمگین او را نگاه می‌کند.» (صفحه‌ی ۱۲) من متوجه نشدم چگونه چشم‌هایی هم می‌تواند «غضبناک» باشد هم «غمگین» از جمله‌ی بعدی که می‌گوید معلوم است واژه «غضبناک» دستِ‌بالا باید «دل‌خور» باشد. و البته این موضوع در جاهای دیگر هم تکرار شده است. «دکتر صحت که متوجه استیصال بهمن بود، با صدای پیر ولی مطمئن...» (صفحه‌ی ۱۷) وقتی می‌گوییم «پیر ولی مطمئن» یعنی صدای «پیر» نمی‌تواند «مطمئن» باشد! البته خواننده آن‌چنان در چنگ داستان جلو می‌رود که شاید اساسا متوجه این نکات ریز نشود.

کتاب خوب ویراستاری شده است اما جا دارد برای چاپ‌های بعد باز هم ویراستاری شود مثلا از نظر نوشتاری متاسفانه علامت‌های سوآل یا خطاب مکرر به کار برده شده است که در هیچ زبانی نشانه هیچ‌نیست جمله سوآلی با یک «علامت سوآل» سوآلی ست با ده تا «علامت سوآل» هم به همان اندازه سوالی است.

خانم رها فرد جوان‌تر از آن است که بشود به اولین رمان او خرده گرفت انگیزه قوی و پشتکاری که در نوشتن همین رمان به‌خرج داده است اگر کارش را جدی بگیرد حتما باروبر بهتری می‌دهد. هر چند محوشدگی رمان خوش‌خوانی است و دستش که بگیرید بعید است بتوانید رهای‌اش کنید. به دوستانی که علاقه به خواندن رمان‌های خوش‌خوانِ عاشقانه، که در عین حال از مسائل ایران بیگانه نیست، دارند خواندن این کتاب را توصیه می‌کنم.

نظر خود را بنویسید

EN
EN